آداب سر باختن

متن مرتبط با «همان» در سایت آداب سر باختن نوشته شده است

آیا کلمه همان گلوله است؟

  •   برای محمد آقازاده می‌کشندت گوشۀ پياده‌رو. چند دقيقه بايد بگذرد از سياه... از ترس... از خيسی جيب‌هايت... از شب‌های تار... سياه... به سردی ِ خیابان‌های سرگردانِ بدونِ درخت... از مردانِ سیاهپوش ِ در سایه... از گفت‌وگو... از روزنامه که عکست را چاپ می‌کند میان میوه‌های ممنوعه... از مثلث‌های شاید شبیه... شبیه سرکش... شبیه شکل اول شین، شلاق... که ترس ... شبیهِ شبیهِ... مثال بلد نیستم بزنم، شبيه همان غم، گريه... غم‌گريه...چشمان کسي را بياورند از تماشا... تلخ... از صدای مادر محزون که لابد التماس می‌کند که خدا... چرا اينجا نشسته‌ام و دارم... که شلاق که ترس و عکس زنی در زير پل سيد خندان، رگ‌ها را کسی ببرد گره بزند دور ميدان‌های ممنوعه، دور... مثال بلد نيستم بزنم اما همان میدان انقلاب، زير عکس سيدی که نمی‌خندد...چند دقيقه بايد بگذرد که ترس... چرا بايد چشم هایت را بپوکونی؟ که چی را نبينی... همه‌اش فيلم است! اما تو هی بايد از خودت بپرسی يعنی من خوابم؟ يعنی خدا کند که خواب باشد وگرنه دخلت در‌آمده محمد! دخلم در‌آمده که بايد همه حواسم به‌ تو باشد که چطور با چشم‌هايت راه می‌روی و زيرلب اسم کسی را صدا ‌می‌زنی... همه حواسم به اين باشد که نفهمی چطور با چشم‌هايم می‌دوم تا تو که نمی‌رسم که چشم‌ها بسته‌اند و من حالا مانده‌ام زير لبم که خون خشکيده نام توست يا بايد فرياد بزنم؟ گوشۀ پرچم را می‌جوی انگشت‌ها, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها