بیستم شهریور، روز جهانی پیشگیری از خودکشی است. در این روز رسانهها از آخرین آمار مربوط به صنعت خودکشی پرده بر میدارند؛ روانشناسان از نقش حیاتی و همیشگی امید در زندگی میگویند و جامعهشناسان از پیامدهای بحرانی شدن خودکشی. بدون اینکه بخواهند به روی خودشان بیاورند که به پوچی و بیمعنایی زندگی اشارهای هم حتی نکردهاند.
خودکشی در شکل امروزی خودش تبدیل به معنایی شده که از بیمعنایی زندگی روایت میکند. روایت انکار و واپسزدن درد و رنج. یک نمونه معروف و البته سینمایی این تحول شماتیک، فیلم آبی کیشلوفسکی است. ژولی، در یک تصادف دختر و همسرش را از دست داده، در بیمارستان و پس از آگاهی از آنچه بر سرش رفته و آنچه پیش روست اقدام به خودکشی میکند. بعدها میفهمد همسرش را خیلی وقت پیش از تصادف و مرگ، از دست داده و معشوق او حالا باردار هم هست. پس از خودکشی ناموفق، انتخاب او برای زندگی انتقام از گذشته با فراموش کردن آن است. اما نشانهها بیرحمانه همهجا هستند. پوست آبی یک شکلات میتواند او را به عمق همان جایی ببرد که تلاش برای انکار و واپس زدنش دارد. ژولی رنجش را با اشیا- آجرهای دیوار یک خیابان، آب استخر، شیشه بیمارستان، کاغذهای نت، شکلات، و چند موش- تقسیم میکند.
خودکشی وقتی اتفاق میافتد که ذهن جایی دور از بدن به آنچه اتفاق افتاده و به روزهای پیشرو همزمان نگاه میکند. و وقتی نشانهها آنقدر گستردهاند که انکار و واپسزدن ممکن نباشد تنها خاموشی ذهن به فراموشی منجر میشود.
چرا باید زنده بمانم؟ چگونه این همه رنج را تحمل و فراموش کنم؟ چه کسی میتواند به این سوالها پاسخ درست بدهد؟ پیشگیری از خودکشی پیشگیری از وقوع رنج و بیهودگی زندگی پس از رنج است. آیا ممکن است؟
آداب سر باختن...
برچسب : نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 126