آغازها

ساخت وبلاگ

من استاد شروع کردن‌های بی‌پایانم؛ خبره‌ام در کشف آغاز‌ها. و اغلب هم آغاز چیزها پیش‌پاافتاده و معمولی. چیزهای کوچک گم‌شده در هیاهوی حاشیه‌ها. مثل یک عکاس طبیعت که سال‌ها در کمین شکار لحظه‌ای می‌ماند٬ کمین‌های زیادی زده‌ام جابه‌جای روزها و زندگی‌ام برای شکار آغازهای در ابتدا مانده و به میانه و پایان نرسیده شده. آغاز لرزیدن پسربچه‌ای که در مهتابی یک خانه روستایی کنار پسرهای فامیل خوابیده. و از سرماست یا چیزی دیگر خودش را خیس می‌کند. آغاز خیس شدن. آغاز لحظه‌ای که می‌فهمد و توی خودش مچاله می‌شود از بغض و شرم. آغاز بغض کردن. آنجا که ماهیچه‌های فک پایین شروع می‌کند به جمع‌شدن. و لرزش از زیر چانه شروع می‌شود. و همزمان با آغاز بسته‌شدن راه گلو و تار شدن دید چشم‌ها چیزی سنگین می‌آید. و حجم بدن فرد را آغشته می‌کند. آغاز آمدن آن ابر سنگین. آغاز آغشته‌شدن چیزها به هم. ابتدای لحظه‌ای که دو چیز حالا یا بر اثر میل یا یکی از قوانین مسخرهٔ فیزیک به سمت هم حرکت می‌کنند و آغشتگی رخ می‌‌‌‌دهد. آغاز میل چیزها به هم. آغاز رخدادها. روی هم افتادن پلک‌های راننده جوان و سقوط اتوبوس به دره تاریک. آغاز حرکت سریع میله‌های صندلی و آهن بدنهٔ اتوبوس به سمت جمجمهٔ دختران مسافر. آغاز دریدن پوست. آغاز پاشیدن خون روی سفیدی ‌صندلی‌ها و لباس‌ها. آغاز جیغ. ارتعاش تارهای صوتی رو به بی‌نهایت. آغازها البته همواره چنین خونین نیستند. گاهی از نقطه شروع می‌کنم. از سفیدی کوچک پیش از نقطه. هر چقدر در شروع کردن استادم در تمام‌کردن گند می‌زنم. گاهی برای پایان دیر می‌شود. و نقطه‌ها آنقدر زیاد می‌شوند که محاصره‌ام می‌کنند. آغاز همه کتاب‌هایی را که خوانده‌ام به یاد دارم. آغاز فیلم‌ها. آغاز آدم‌ها. آغاز لحظه‌‌های آغاز. اولین‌ها. لباس آدم‌ها در آغاز آشنایی. حتا عطرشان. آغاز نخستین خنده‌ها. آنجا که لب‌ها در یک حرکت انبساطی ممتد کش می‌آیند و همزمان مردمک‌های چشم منقبض و کوچک می‌شوند. آغاز رویاها. آغاز ماجراها. آغاز فاصله‌ها. آغاز دردها. آغاز آوارها. آغاز جدایی‌ها. اولین تکه‌ای که جدا می‌شود از قلب. آغاز زندگی قلب بدون آن تکهٔ جدا شده‌اش. آغاز لحظه‌ای کشدار که ‏پیش از آنکه بدانی چیزی آغاز شده یا نه، هستنت به بودن بدل شده است. آغاز خستگی. آنجا که فرد باور می‌کند دیگر نمی‌تواند. به راه‌های مختلف فکر می‌کند. آغاز فکر کردن به مرگ. به نبودن. به بیهودگی بودن. آغاز حرکت مورچه‌ها و کرم‌ها به سمت بدن متلاشی شده فرد بر اثر سقوط از یک ساختمان یا پل. مثلا پل زندگی تهران.‌ آغاز له‌شدن مورچه‌ها و کرم‌ها زیر پاهای رهگذران فضول. و نیروهای پلیس و امدادی و کارگران شهرداری که خبر شده‌اند تا بقایای جنازه را جارو کنند. و بریزند توی یک کیسه برزنتی. آغاز تماس گوشت‌ها و استخوان‌های شکسته و تیز با جداره برزنتی کیسه. آغاز شکل‌گیری شایعه‌ها. آغاز انتشار اولین ویدئوها از عملیات جمع‌آوری جنازه در اینستاگرام. آغاز گمانه‌زنی‌ها. لحظه‌ای که یک گمان تازه در ذهن فرد شروع می‌شود. جوانه‌زدن نخستین شک‌ها. آغاز سکوت. که نویسنده‌ها علاقه دارند آن را ناگهانی جلوه بدهند: ناگهانی سکوتی طولانی بین آن برقرار شد. آغاز ناگهانی سکوت‌ها. سکوت، دورشدن فرد است از کلمات. بیگانگی با کلمات. آغاز بیگانه‌شدن. کلمه نداشتن. نگفتن آغاز بزدلی است. آنجا که فرد ترجیح می‌دهد دورشدن را تجربه کند. مثلا آرامش. بی‌هودگیٍ گفتن. آغاز ناآرامی. اختلال و در هم‌شدن میل‌ها. دورشدن آرام فرد از خود. در سکوت. در گمانه‌ها. آغاز شکسته و تیز شدن کلمات. آغاز پاره‌شدن پوست. آغاز فرورفتن کلمات در استخوان‌ها. آغاز مچاله‌شدن. آغاز تمنای اره‌شدن اندام‌ها و چیزها و جهان. آغاز گسست. از هم گسیختن به مدد اره. آغاز تمسخر نخستین قانون طبیعت: میل چیزها به بقا. آغاز فراموشی. خاطرگی: از دست‌رفتن معناها و خاطره‌شدن آن‌ها. آغاز پایان. از کدام لحظه به بعد آغازها تمام می‌شوند؟ پایان آغازها کجاست؟ 

آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : آغازها, نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 22 شهريور 1396 ساعت: 20:57