من استاد شروع کردنهای بیپایانم؛ خبرهام در کشف آغازها. و اغلب هم آغاز چیزها پیشپاافتاده و معمولی. چیزهای کوچک گمشده در هیاهوی حاشیهها. مثل یک عکاس طبیعت که سالها در کمین شکار لحظهای میماند٬ کمینهای زیادی زدهام جابهجای روزها و زندگیام برای شکار آغازهای در ابتدا مانده و به میانه و پایان نرسیده شده. آغاز لرزیدن پسربچهای که در مهتابی یک خانه روستایی کنار پسرهای فامیل خوابیده. و از سرماست,آغازها ...ادامه مطلب