برای میم.
اگر یادت ماند به دوستانت در تهران بگو که شبهای آذر توی خانه نمانند؛ بزنند به خیابان چون قرار است خورشید نصف شب دربیاید به چه بزرگی و چشمهای شبزندهها را کور کند.
بگو شب بخوابند.
یادت باشد به یعقوب بگویی بیست و پنج خرداد از خانه بیرون نیاید، از خانه بیرون آمد انقلاب نرود، انقلاب رفت راه نیفتد برود طرفهای آزادی. بگو اگر آزادی رفت دیگر برنمیگردد، به مادرش بگوید جنازهاش را بایستی کجا پیدا کند.
به مامانت بگو تا میتواند داروی اماس ذخیره کند توی یخچال؛ زمستان بلندی درپیش خواهیم داشت. نکند گول اخبار هواشناسی را بخوری و در انظار عمومی شالت را از روی صورتت بزنی کنار، نکند متهم بشوی به اقدام علیه امنیت ملی. نکند بروی توی حبس عمومی توی حصر خیابانی. مردم دورهات کنند به تماشا و هیزی، از کار و کاسبی بیفتند گند بزنی به اقتصاد کلان و ارزش پول ملی. نکند یادت برود ته زمستان بهار نیست؛ بیهوا دلت هوای شیراز کند سوار ماشین بشوی بزنی به جاده آنجا که خانم هایده ساقی را صدا میزنند چشمانت را بگذاری روی هم محکم فشار بدهی سر پیچ اتوبوس اردوی راهیان نور را نبینی بزنی سی چهل تا بچۀ ماه را نفله کنی.
ته زمستان یک پیچ است که آنورش معلوم نیست.
فقط یادت باشد به داییت بگویی سوار سواریهای شخصی ناشناس نشود سر از بیابانهای اسلامشهر در میآورد طوریکه همسرش هم تکهپارههایش را نمیتواند شناسایی کند.
بهشت زهرا که خواستید بروید صبح زود بایستی راه بیفتید که توی ترافیک آزادگان گیر نمانید آرزوی مرگ کنید، نرسیده به آنجا آرزویتان برآورده شود.
و بچه همراهتان نباشد هول میکند نفسش میرود دیگر صدایش بالا نمیآید تا آخر عمر گوشهنشین میشود زل میزند به کف دستها.
برچسب : نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 135