فوران‌ها

ساخت وبلاگ
 

توی سکوت
یک چیزی هم داشت
هم می‌خواست بچرخد
و از لای دیوارهٔ رگ‌ها بزند بیرون
یک چیزی مثل... مثل...
مثال بلد نیستم بزنم
اما مثل مه
که آفتاب از پشت جدارهٔ نازکش می‌آید این‌طرف
و تو یک قدم دیگر
یک گام بیش‌تر
می‌‌روی به پیش‌
و دست‌هایت را می‌گذاری روی دست‌ها
و هرچند دقیقه یک‌بار
که صدای باز و بسته شدن پلک‌ها
می‌پیچد توی هوا
توی هوای هواها
توی آخرین پیچ
آخرین دور در تاریکی
که نفس‌نفس می‌روی و می‌آیی
و پخش می‌شوی روی داغ
و روی پوست
که روی پوست
و بالاتر از این‌جا که بادها
آوار می‌شوند
و گفتی بگو
گفتی دوباره بگو
و در سکوت انگار
یک چیزی کمین کرده به تماشا
به زخمه‌زدن زخم
و تصویرها بدون خط و رنگ
حل می‌شوند در هم
در بنفش پس از سیاهی‌ها
در نگاه مادران خاطره و خواب
و من حرف نمی‌زدم
فوران می‌کردم
فوران از فراموشی
فوران از گوشهٔ دیوارها
فوران از سایه کشدار ارغوان
فوران از بخار قیر داغ
فوران از لزج
فوران از زخم‌های تازهٔ ذهن
فوران از سماجت تداعی‌ها
و از تیزی رازها
فوران تا لمس سرانگشتان سرد
فوران از لای صفحات کاهی یک کتاب قدیمی
فوران از استخوان‌ها
تا خیابان‌هایی که خیابان‌ها...

 

 

آداب سر باختن...
ما را در سایت آداب سر باختن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adabesarbakhtana بازدید : 88 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 5:48